قفس در انتهای جاده منتظر من است .
در این قفس جای خالی خیلی ها ، خالی است .
و همچنین در قفس سینه ام ، جای خالی خیلی ها خالی است .
اگر در هر نفسی صد آه است ، پس در این قفس هم ، نفسی با آه است .
فریاد در این جا بی نیازی از آزادی نیست .بلکه آرزوی دیرینه است.
قفس در سینه حبس شده است .
چطور خود یک روز سینه را در خود حبس کرده بود ؟
اگر از سینه برون شود ، ناچار به تحمل آن خواهم شد .
سینه درد دارد اما دردش کمتر از درد بی عدالتی روزگار است .
راستی عدالت را کجا باید جست ؟
اگر در این قفس باشد چه ؟
چگونه از حبس سنگین خارج می شود ؟
اگر خارج شد ، آیا خود دچار بی عدالتی نمی شود ؟
...آه چقدر انتظارش را بکشم .
یعنی روزی هست که لااقل بویش را حس کنم ؟
به کدامین گناه ، عدالت دچار بی عدالتی شده است ؟
در قفس سینه ام ، جای خالی خیلی ها خالی است .
و هنوز قفس در انتهای جاده منتظر من است .
:: برچسبها:
قفس ,
عدالت ,
بی عدالتی ,
حبس ,
سینه ,
آزادی ,
منتظر ,
خالی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1547
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9